یه جورایی دفعه قبلی که شعرم و نوشتم بهم مزه داد این دفعه دوباره شعرمو نوشتم ببخشید که مجبورید تحملش کنید:
به حرمت ستاره بذار چشات بباره
به حرمت آسمون توی نگاهم بمون
بذار که این لحظه ها هر جوری میخواند برند
تو مثل رنگین کمون همیشه زیبا بمون
به حرمت شقایق واسم بساز یه قایق
به حرمت قاصدک عشق منو بکن هک
روزای این زمونه مثل تگرگ میمونه
بیا و آفتابی شو مثل دل یه کودک
به حرمت چشمی که تا خود صبح بیداره
نذار بخوابه چشمات تاوقتی ماه بیداره
اینجا شباش آسمون قحطی لالاییه
بخاطر زندگی اشکای ماه جاریه
مثل سهیل بی وفا نمون برای این ماه
تو مثل خورشید بمون که ماه بی اون خالیه
خلاصه که این زمون حرمت عشق و نشکن
بذار بباره چشمات اما دلی و نشکن