بخاطر وجودی که فقط بخاطر محبت داشتن تحقیر شد.
بخاطر روزهایی که از شب سیاه تر و تاریک تر بودند.
بخاطر شبهایی که با بیقراری به صبح رسیدند.
بخاطر تمام یارانی که در حساس ترین لحظه ی زندگیم دست روزگار ازم گرفت.
بخاطر رفیقی که نا رفیق شد.
بخاطرقلبی که شکستند و با غرور واسه خودشون شکستنش و جشن گرفتند.
بخاطر تمام اونایی که قول دادند که همراه باشند اما توی حساسترین و غریب ترین لحظه های زندگیم بی بهونه جا زدند.
بخاطر تمام تهمت ها و زخم زبونهایی که شنیدم و هیچ وقت نتونستم خالیشون کنم.
بخاطر حسرت.... حسرت فقط داشتن یه دوست بین این همه غریبه.
می نویسم :
پایان