از این جور زمان فریاد، از این نامردمان فریاد
زمین و آسمانها هم از این پستی دهد فریاد
کجا رفت آشناییها ؟ کجاست آن هم زبانی ها
از این نا آشنایان و از آن زخم زبان فریاد
نگر این سیل ظمت راکه غرقند مردمان در آن
از این خود خواسته ، ظلمت نشان، فریاد
دگر آن نرگس زیبا دو چشمش اشک خونین است
از این پیمان شکن های به ظاهر منتظر فریاد
ندارد دیگر این دوران نوازش حس شیرینی
از این فرهاد کش ، خسرو پرستِ دیو دل فریاد
امان از روزگار ما ، امان از راه و رسم ما
از این روزو شب تاریک ، دل خونین بزن فریاد
نه این فریاد من باشد ، که فریاد زمین باشد
ببین با ضجه میگوید : از این فرهاد کش فریاد