تمام دوستان این وبلاگ دیگه از بس واسشون از غم هام گفتم خسته شدند. اما میدونید نوشتن توی این وبلاگ خیلی آرومم میکنه. تصمیم دارم با مشکلاتم بجنگم.میخوام با کسی که این روزای تلخ و داره واسم ورق میزنه صحبت کنم. ما هم دیگه رو دوست داریم لا اقل من میدونم که دوستش دارم اما ... دو تا آدم متفاوتیم. قراره شصت روز دیگه باهم ، هم اتاقی باشیم. پس بهتره یا هم نفس هم باشیم یا بی قید هم. میخوام که کنار هم باشیم اما نه به قیمت از دست دادن خودم. بچه ها واسم دعا کنید. اگه مشکلم حل شد که هیچ اما اگه نشد....
برنامه های دیگه ای دارم که خبرتون میکنم. اما مطمئن باشید که دیگه نمیذارم زندگیم خراب بشه. من اشتباه میکنم. اما یه اشتباه و دو بار تکرار نمیکنم. واسم دعا کنید .