.
خدا تو تک تک لحظات با توست.
ببین تو هم توهمه ی لحظاتت باخدا هستی؟ اگر بودی به خودت افتخار کن چون خدا این اجازه را بهت داده تا باهاش حرف بزنی و باهاش درد و د ل کنی و براش یه دوست باشی. پس برای اونی که بهترینه و تو تک تک لحظات با تو هست...
بهترین باش
---------------------------------------------------
خدا آدمایی رو که خیلی دوست داره بهشون سختی و مصیبت زیادی میده. اگه اون شخص از خدا پیش بنده ای گلایه کنه خدا کاری بهش نداره ولی اگه منتظر بمونه و صبر کنه. خدا برا همیشه اونو پیش خودش نگه میداره ......
---------------------------------------------------
نمیدونم چرا هر وقت دلم میشکنه بارون میاد. اما اگه این بارون قشنگ این دوسه روز نبود و من زیر اون با خدای عاشق خلوت نمیکردم دیگه نفسی نداشتم که باهاش زندگی کنم. زیر بارون خدا داشتم درد و دل میکردم یه جورایی گلایه یه دفعه روبروم یکی از هم خونه ای هام و دیدم که جلوم وایساده و زل زده به چشمام. از دردام هیچی واسش نگفتم اما لحظه ای که سرم و گذاشت روی شونه هاش به یاد تمام این روزایی که آروم و قرارو ازم گرفته بودند گریه کردم. واسه آروم کردنم یه دفترچه بهم داد . نوشته های فوق العاده ای توش بود. برای من این نوشته ها فوق العاده است. نمیدونم نویسنده ی این نوشته ها کیند اما تونست کمی آرومم کنه. چند تا پست از این نوشته ها میذارم. امیدوارم خوشتون بیاد:
لحظه ها ورق خوردند
یک صفحه از عمر گذشت
با صفحه ی بعدی
فصل جدیدی باید آغاز شود.
مداد نوشت:
« دلت را بشکن
خدا تورا میشنود.»
---------------------------------------------------
دیشب خیلی دلم گرفت، اما ... خوب دیگه عادت کردم مجبورم محکم باشم چون به خدای عاشق قول دادم. واسه خدای عاشقم این شعرو گفتم، حتما نظر بدید:
دلم گرفته اما ، هنوز تویی پناهم تو ویرونه ی دنیا مرحم اشک و آهم
دلم گرفته اما، جز تو کسی نمیخوام یه لحظه این دنیا رو بدون تو نمیخوام
دلم گرفته اما، غریبی هم بدک نیست ذکر خدای عاشق جدای از کمک نیست
دلم گرفته اما ، پیش تو نازنینم با این همه گناهم هنوز عاشق ترینم
دلم گرفته اما ،نمیخوام این دنیا رو تو این زمین خاکی همه قشنگی هارو
دلم گرفته اما ،... شاید اینم قسمته تو سرنوشت واسه من همش غم و حسرته
دلم گرفته اما، میخوام واست بخونم میدونم که میدونی تنها تویی بهونم
---------------------------------------------------
به به سلام، چه خبرا؟ عید خوش گذشت بهتون؟ جای من سبز مگه نه؟ عید من که امسال با همیشه فرق داشت. تا قبل از روز سیزده که همش غم و غصه داشتم. جوری که غروب روز دوازدهم به قول عروسمون« علناً» از خدا درخواست مرگ کردم . اما روز سیزده زهرا شب سیزدهم با اصرار زهرا عروس کوچیکمون که تا قبل از ازدواج صمیمی ترین کسم بود رفتم بندر عباس پیش داداشم که اونم تا قبل از ازدواجش صمیمیترین عضو خانواده واسه من بود. میدونید بعد از ازدواج داداشیم با زهرا که عامل اصلیش خودم بودم. دو تا عزیزترین آدمای زندگیم و از دست دادم. یه جورایی آخرین کسایی بودند که بهشون تکیه زده بودم. اما بعد از عقدشون....... به هرحال رفتند سراغ خونه زندگیشون دیگه. هر کاری هم که کردم نتونستم نه جای زهرا نه علی رو با وجود کسی پر کنم. به هرحال میتونم بگم که عید من از روز 14 فروردین شروع شد و من یکی از شیرین ترین شب های تولدم یعنی شب 15 فروردین و کنار دریا (جایی که بهم انرژی و آرامش میده) گذروندم . اون شب واقعا قشنگ بود چون غیر از تمام هدیه هایی که گیرم اومد دو تا هدیه با ارزش دیگه ( داداش علی و زهرا) نصیبم شد. من دوباره داداشم و زهرا روبه دست آوردم حتی شده واسه ی یه روز. موبایلم مدام زنگ میخورد یا زنگ بود یا اس ام اس خیلی ها بهم تبریک گفتند . اما کسی که فکر میکردم بعد از این همه مدت دیگه با هم دوستیم فراموشم کرد. میدونید شاید خود خواهی باشه اما به نظر من وقتی روز تولد کسی واست مهم نباشه یعنی خودش هم مهم نیست . اشکال نداره من قول دادم که قوی باشم و اعتماد به نفس داشته باشم. ایام عید من هم روز شونزدهم تموم شد. کلش دو روز بیشتر نبود اما خیلی خیلی واسم ارزش داشت. خدا بازم منو نجات داد.
---------------------------------------------------
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
---------------------------------------------------